زمانی که علم با مایندفولنس ملاقات میکند

زمانی که علم با مایندفولنس ملاقات میکند
محققان مطالعه میکنند که چگونه تمرینات بهوشیارانه مغز بیماران مبتلا به افسردگی را تغییر میدهد
نوشته: آلوین پاول نویسنده مجله هاروارد (آوریل 2018)
Harvard University: The Harvard Gazette
در سال 2015، 16.1 میلیون آمریکایی گزارش کردند که در سال گذشته به افسردگی شدید مبتلا شدهاند و غالباً با تاریکی و ناامیدی خستگی ناپذیری دست و پنجه نرم میکنند. مجموعهای از درمانها در دسترسند، از جمله درمانهای گفتاری و داروهای ضد افسردگی وجود دارد، اما آنچه که خود ناامید کننده است این است که این درمانها برای هر فرد بیمار مؤثر نیستند. بنجامین شاپرو، استاد روانپزشکی در دانشکده پزشکی هاروارد و روانشناس در برنامه بالینی و تحقیقاتی افسردگی بیمارستان عمومی ماساچوست گفت: “بسیاری از مردم به مداخلات خط اول درمان پاسخ نمیدهند”. درمان شناختی رفتاری برای بسیاری از مردم مفید است؛ داروهای ضد افسردگی به بسیاری از افراد کمک میکند. اما همچنین این واقعیت وجود دارد که بسیاری از مردم از آنها بهرهای نمیبرند. نیاز بسیار زیادی به رویکردهای جایگزین وجود دارد.”شاپرو در حال همکاری با گائل دسبورد، استاد رادیولوژی در دانشکده پزشکی هاروارد و عصبشناس در مرکز تصویربرداری زیستپزشکی مارتینوس بیمارستان عمومی ماساچوست، بدنبال بررسی یک رویکرد جایگزین است: مدیتیشن مبتنی برمایندفولنس.
در دهههای اخیر، علاقه عمومی به تمرینات مایندفولنس به شدت افزایش یافته است. این افزایش همزمان با پذیرش عمومی و همچنین توجه علمی در حال رشد است. تعداد آزمایشهای کنترلشده تصادفی — که استاندارد طلایی برای مطالعات بالینی است — شامل مایندفولنس از یک مورد در دوره 1995-1997 به 11 مورد در سالهای 2004-2006 و به 216 مورد در سالهای 2013-2015 افزایش یافته است، طبق یک مقاله اخیر که یافتههای علمی در این زمینه را خلاصه کرده است. مطالعات نشان دادهاند که این تمرینات بهوشیارانه در برابر طیفی از شرایط جسمی و روانی از جمله سندرم روده تحریکپذیر، فیبرومیالژیا، پسوریازیس، اضطراب، افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) مزایای زیادی دارند. اما برخی از این یافتهها به دلیل اندازههای کوچک نمونه یا طراحیهای تجربی مشکلدار زیر سوال رفتهاند. با این حال، در چندین زمینه کلیدی — از جمله افسردگی، درد مزمن و اضطراب — مطالعات به خوبی طراحیشده و با کیفیت بالا نشان دادهاند که بیماران شرکت کننده در برنامه تمرینات مایندفولنس از مزایایی برخوردار هستند، با تأثیراتی مشابه سایر درمانهای موجود. دسبورد گفت: “چندین کاربرد از این رویکرد وجود دارد که شواهد آن قابل قبول است. اما تأثیرات انقلابی نیستند. ما در مورد اندازه اثر متوسط صحبت میکنیم که با سایر درمانها برابر است، نه بهتر. و سپس تعدادی دیگر از موارد در حال مطالعه با شواهد اولیه وجود دارد که امیدوارکننده است اما قانعکننده نیست. فکر میکنم این همان جایی است که اکنون قرار دارد. مطمئن نیستم که این دقیقاً همان چیزی است که عموم مردم در این مرحله درک میکنند”
محقق گائل دسبورد در حال بررسی تأثیر مایندفولنس بر افسردگی است و از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) برای تهیه تصاویر قبل و بعد از مغز بیماران افسردهای که مایندفولنس را آموخته اند، استفاده میکند. این کار به دنبال درک فرآیندهای داخلی مغز است که تحت تأثیر آموزش تمرینات مایندفولنس در این جمعیت قرار میگیرد. علاقه دسبورد به این موضوع ناشی از تجربه شخصی اوست. او به عنوان یک دانشجوی تحصیلات تکمیلی در علوم عصبشناسی محاسباتی در دانشگاه بوستون، مدیتیشن را آغاز کرد و به دنبال آرامشی در مقابل استرس و ناامیدی زندگی دانشگاهی بود. تجربه وی او را متقاعد کرد که چیزی واقعی در حال وقوع است و او را به مطالعه این موضوع ترغیب کرد تا با امیدواری برای درمانی که ممکن است به افراد کمک کند، به تحقیق بپردازد. دسبورد گفت: “علاقه من ناشی از استفاده ام از این [تکنیکهای مدیتیشن] و برخورداری از مزایای شخصی آن میباشد. سپس، به عنوان یک دانشمند، این سوال را مطرح میکنم که این چگونه کار میکند؟ این چه تأثیری بر من دارد؟ و میخواهم مکانیزمها را درک کنم تا ببینم آیا میتواند به دیگران کمک کند. اگر میخواهیم این به یک درمان یا چیزی که در جامعه ارائه میشود، تبدیل شود، باید [مزایای آن] را به طور علمی نشان دهیم. تحقیقات دسبورد از تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی (fMRI) استفاده میکند که نه تنها تصاویری از مغز میگیرد، بلکه همچنین فعالیت مغزی را که در حین اسکن اتفاق میافتد، ثبت میکند. در سال 2012، او نشان داد که تغییرات در فعالیت مغزی در شرکتکنندگانی که یاد گرفتهاند مدیتیشن کنند، حتی زمانی که در حال مدیتیشن نیستند، ثابت باقی میماند. دسبورد تصاویر قبل و بعد از شرکتکنندگانی که در طول دو ماه یاد گرفتهاند مدیتیشن کنند، تهیه کرد. او آنها را نه در حین مدیتیشن، بلکه در حین انجام کارهای روزمره اسکن کرد. اسکنها تغییراتی در الگوهای فعالیت مغزی شرکتکنندگان از ابتدا تا انتهای مطالعه شناسایی کردند، که این اولین بار بود که چنین تغییری — در بخشی از مغز به نام آمیگدال — شناسایی شد.
MRI عملکردی (سمت چپ) که فعال شدن را در آمیگدال نشان میدهد، زمانی که شرکتکنندگان قبل از یادگیری مراقبه، تصاویری با محتوای احساسی تماشا میکردند. پس از هشت هفته تمرین در مراقبه توجه آگاهانه (سمت راست) توجه داشته باشید که آمیگدال بعد از تمرین مراقبه کمتر فعال می شود. اقتباس از Gaelle Desbordes
در کار فعلی وی، او در حال بررسی تأثیرات مدیتیشن بر مغز بیماران مبتلا به افسردگی بالینی است، گروهی که مطالعات نشان دادهاند مدیتیشن برای آنها مؤثر است. دسبورد با بیماران انتخاب و غربالشده توسط شاپرو کار میکند و اسکنهای تصویربرداری تشدید مغناطیسی عملکردی را قبل و بعد از یک دوره هشت هفتهای در درمان شناختی مبتنی بر بهوشیاری (MBCT) انجام میدهد. در طول اسکنها، شرکتکنندگان دو تست را انجام میدهند: یکی که آنها را ترغیب میکند تا بیشتر به بدن خود آگاه شوند با تمرکز بر ضربان قلب خود (یک تمرین مرتبط با مراقبه مایندفولنس) و دیگری از آنها میخواهد تا بر روی عبارات رایج در خودگویی بیماران افسرده، مانند “من خیلی شکستخوردهام” یا “نمیتوانم ادامه دهم” تأمل کنند. پس از یک سری از این نظرات، از شرکتکنندگان خواسته میشود که از خودگویی عبارات و افکاری که برایشان محرک است، دست بکشند. محققان اندازهگیری خواهند کرد که چقدر سریع شرکتکنندگان میتوانند از افکار منفی رها شوند، که معمولاً یک کار دشوار برای افراد افسرده است. این فرآیند برای یک گروه کنترل که به جای استفاده از MBCT، آموزش آرامش عضلانی و آموزش مربوط به افسردگی را طی میکند، تکرار خواهد شد. در حالی که ممکن است بیماران در بخش کنترل مطالعه نیز علائم افسردگی کمتری داشته باشند، دسبورد گفت که این باید از طریق مکانیزمهای مختلفی در مغز رخ دهد، تفاوتی که ممکن است توسط اسکنها آشکار شود. این کار که از طرف مرکز ملی سلامت مکمل و یکپارچه تأمین مالی شده است، از سال 2014 در حال انجام است و انتظار میرود تا سال 2019 ادامه یابد. دسبورد گفت که میخواهد یک فرضیه رایج درباره چگونگی کارکرد MBCT در بیماران مبتلا به افسردگی را آزمایش کند: اینکه این آموزش آگاهی بدنی در لحظه، که دروننگری (interoception) نامیده میشود را افزایش میدهد که با هدایت توجه خود بر اینجا و اکنون، به شرکتکنندگان کمک میکند تا چرخه خودگویی های نشخوار فکری را بشکنند. دسبورد گفت: “ما سیستمهای مغزی را که با دروننگری در ارتباط هستند میشناسیم و میدانیم که آنها با نشخوار فکری و افسردگی در ارتباط هستند. میخواهم آزمایش کنم که آیا پس از شرکت در MBCT تغییراتی در این شبکهها مشاهده میکنیم، بهویژه در کارهایی که بهطور خاص آنها را درگیر میکند.”
دسبورد بخشی از جامعه محققان هاروارد و مؤسسات وابسته به آن است که در دهههای اخیر در زمینه تاثیرگذاری مراقبه ها و مکانیزم اثربخشی آنها مطالعه و فعالیت میکند.
برگردان: شهاب شریف
لینک: https://news.harvard.edu/gazette/story/2018/04/harvard-researchers-study-how-mindfulness-may-change-the-brain-in-depressed-patients/
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.